آخرین به‌روزرسانی:

تاب خوردن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / taab khordan /

to dangle, to oscillate, to swing, to get swung, to curl, to flow, to flop, to spiral

تکان خوردن به‌وسیله‌ی تاب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

میمون به شاخه چسبید و در آنجا آویزان ماند و تاب خورد.

The monkey caught hold of the branch and swung dangling there.

یک گله میمون داشتند از میان درختان تاب می‌خوردند.

A troop of monkeys was swinging through the trees.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تاب خوردن

  1. مترادف:
    درپیچ وتاب شدن
  1. مترادف:
    تاب بازی کردن
  1. مترادف:
    دور زدن
  1. مترادف:
    به‌نوسان درآمدن نوسان داشتن مرتعض شدن

ارجاع به لغت تاب خوردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تاب خوردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تاب خوردن

لغات نزدیک تاب خوردن

پیشنهاد بهبود معانی